۶.۱۰.۱۳۸۸

هوس های یک خرده بورژوای روشنفکر یا زنده باد کاغذ پاره ها


تازگی ها وقتی می خواهم کاغذ سیاه کنم، دیگر نمی توانم در دفتر یا سالنامه یا چیزی شبیه اینها بنویسم! کاغذهای کوچک و یا حاشیه روزنامه و جزوه درسی(حاشیه کتاب هایم هنوز دلم نمی آید بنویسم!) را ترجیح می دهم. و اکثر نوشته هایی که در حاشیه ها و کاغذهای کوچک و بدون قصد نوشتن و هدف خاصی می نویسم، بهتر و حتی بدون خط خوردگی و تصحیح از آب در می آیند. نمی دانم، شاید اینطور صمیمانه تر و خالصانه تر باشد. خیلی وقت ها هم پیش می آید که این کاغذ پاره ها گم می شوند یا دورانداخته می شوند یا اینکه نوشته هایم به همراه جزوه ی درسی، بعد از امتحان به فراموشی سپرده می شوند! از این گم شدن ها افسوس نمی خورم و گاهی هم که اتفاقی پیدایشان می کنم، خوشتر دارم دوباره گم شوند! مثل این است که تکه های ذهنم پراکنده شده باشند!فکر پیدا کردن و خواندن یک نوشته ی بی سر و سامان از سر کنجکاوی و قدری تامل کردن(یا شاید هم نکردن!) خیلی هیجان انگیز است.(نوشتن و خواندن در وب هم همین حالت را دارد!)
روی کاغذ پاره نوشتن مثل نظر دادن در جمع دوستان است، سختگیرانه نیست، اگر هم کسی خوشش نیاید خیلی به آدم بر نمی خورد یا اگر نا به جا باشد در میان خنده ها و شوخی ها فراموش می شود، اما نوشتن در یک دفتر خشک و رسمی است، مثل اظهارنظر فاضلانه ای ست که دست و پایت را می بندد و بار گناهانت را سنگین می کند! مثل یک بچه مدرسه ای که می ترسد غلط نوشته باشد.

۳ نظر:

RusoIran گفت...

سلام خانم؛
فعلاً در میان دوستانم کسی بهتر از شما را پیدا نکردم!
می تونم روی شما به عنوان جانشین "روس و ایران" برای شرایط emergency حساب کنم؟
یعنی اگر لازم شد، مدیریتش را به شما بسپارم؟

RusoIran گفت...

سلام، مغول ها!!!!!!!!!!! مغول ها حمله کردند!
هی گفتید کی حمله می کنند!
:)

ناشناس گفت...

مور: من پیشنهاد میکنم آرام تر بوق بزنند، آرام تر حرف بزنند، آرام تر راه بروند، تا حواسمون به پاییز هم باشه، پاییز با این همه رنگ و نقش و آرامش آمده و هوای تازش،روح آدم رو تازه میکنه، حواسمون باشه ازش غافل نشیم.

آقایون و خانومها از هوای تازه بگید و از امید.
راجع به پاییز بگو....