۱۱.۰۱.۱۳۸۸

ابرها



ТУЧИ
Тучки небесные, вечные странники!
Степью лазурною, цепью жемчужною
Мчитесь вы, будто как я же, изгнанники
С милого севера в сторону южную.

Кто же вас гонит: судьбы ли решение?
Зависть ли тайная? злоба ль открытая?
Или на вас тяготит преступление?
Или друзей клевета ядовитая?

Нет, вам наскучили нивы бесплодные...
Чужды вам страсти и чужды страдания;
Вечно холодные, вечно свободные,
Нет у вас родины, нет вам изгнания.
1840





"ابرها"
ابرها،ای جاودان آوارگان آسمانی
ای شما پویندگان لاجوردین دشت
رشته در رشته کشیده عقد مروارید
از چه رو چندان شتابانید؟
گوییا چون من به تبعیدید...
که شما را طردتان کرده ست؟
سرنوشت آیا چنین بوده ست؟
یا به کینه ی آشکارا؟
یا به خلوت از حسد؟
یا به شمشیر بیالوده به زهر تهمت یاران؟
آه،نه، آنچه رنجه تان کرده است
کشتزاران عقیم و بی بر است، آری
گرچه بیگانه ست
با آزادگی و سردی همواره تان
شور یا شادی،یا که غم؛ باری...
نه شما را موطنی باشد
نه جایی که اش توانی جایگاه طرد انگاری.


شعری بود از میخاییل یوریویچ لرمانتف شاعر رمانتیک قرن نوزده روسیه.

حاشیه2: امیدوارم بتوانم از شعرای معاصر روس چیز دندان گیری ترجمه کنم! اگر بشود!


۱۰ نظر:

ناشناس گفت...

ahaiii man injam

peyman

حمیدرضا آتش برآب گفت...

نازنین من سلام
گفته بودید مشورت بدهم.اینطوری که نمی شود در این محل محدود نظر داد اما چند کاری را خواندم. خسته نباشید. به تصحیحاتی نیاز هست و باید پیش از انتشارشان بیشتر دقت کنید و شرط اولش پرهیز از شتاب است. وقت که بیشتر بگذارید حتما خودتان خطاها را درخواهید یافت.
زحمت شما افتخار من است

حمیدرضا آتش برآب
مسکو - 3 فوریه 2010

چوپان گفت...

شروع ترجمه خیلی روونه و زیبا. ابرها تشبیه شده اند به آوارگان همیشگی آسمان! از سطر پنج به بعد فخامت زبانی کارت بیشتر میشه و انرژی اولیه کار رو میگیره.
معلومه که در سطرهای آخر با حسن تعلیلی خوب روبرو هستیم. شاعر قصد داره تا علت سرگشتگی ابرها رو با دلیلی رومانتیک توضیح بده. نمی تونم بگم از تمام پتانسیل کار استفاده شده اما مطلبو رسونده.
یادته که قبلا هم با هم در این مورد بحث کردیم که کارت کلمه های سنگین زیاد داره. لزوما اشکال نیست، اما به مخاطب فکر کن. حالا که مترجمی حتی بیشتر. یادت باشه که برای من که روسی بلد نیستم توی مترجم پلی هستی که یه جورایی نماینده شاعری برای من.
منم فکر می کنم از شاعرای معاصر استفاده کن برای ترجمه که مجبور شی از سنگینی زبان کم کنی.
راستی! لورکا هم بهتر میدونی که توسط شاملو ترجمه شده. می بینی که زبان کار طوری نیست که مخاطب رو رنج بده در حالی که شاملو چنین گنجینه کلماتی داشته. متوجه منظورم میشی دوست من؟
در هر صورت با انرژی به کارت ادامه بده.

حمیدرضا آتش برآب گفت...

ایمیل خود را با آدرس جدیدی که به نام خودتان خواهد بود مجددا ارسال کنید.
با سپاس

RusoIran گفت...

سلام، سلامت و پاینده باشید...

RusoIran گفت...

سلام خانم
لطفاً بلاگ ما را باز بنمایید، ببینید ما هم به جمع دوستان ف یلت ر شده پیوستیم؟!
همین جا پاسخ دهید، می خوانم!
ممنون!

گلاویژ گفت...

سلام دوست عزیز و قدیمی
بلاگ مبارکتان باز می شود. بارها تلاش کردم در قسمت نظراتتان چیزی بنویسم ولی نمی شود.
خواهش می کنم!

RusoIran گفت...

درود و سپاس مجدد!
دلیل سوالم این بود که شب گذشته، در کل سرویسمان، فقط بلاگ بنده باز نمی شد. گفتم شاید ما هم مورد مهرورزی قرار گرفتیم. البته بسته شدن بلاگ حقیر هم (دیر یا زود) اصلاً بعید نیست.
در ضمن پیام محبت آمیزتان را نیز دریافت کردم. پیام ها ثبت می شود، اما مدتی طول می کشد تا نمایش داده شود.
باز هم پاسیبا!

افشین سلحشور گفت...

کم پیدایید!

RusoIran گفت...

یادمه اون اولا گفتید ؛دانشجویید و دوست دارید همیشه بمانید.
خدا وکیلی شما چه خیری از دانشجویی و داشگاه دیدید؟!
من که ازش متنفرم!