تن آسانان
به سرگردانی ادامه خواهند داد
این اشیا ی پولادین،میان ستارگان.
وانسان های خسته هنوز بالا خواهند رفت،
تا ماه آرام را به خشونت کشند.
آن گاه،
داروی دردهای خود را خواهند یافت.
در این هنگام انگورهای رسیده،
شراب جان می گیرد،
میان دریا و ،
ردیف کوهها.
اکنون در شیلی
گیلاس ها می رقصند،
دختران سبزه ی مرموز ، آواز می خوانند.
و در نوای گیتارها،
آب می درخشد.
آفتاب، بر هر دری می ساید،
و از گندم، شگفتی می آفریند.
شراب نخستین، گلگون است.
و شیرین، به شیرینی کودکان.
شراب دوم نیرومند است،
نیرومند چون صدای دریانوردان.
شراب سوم،زبرجد است
خشخاش و آتش،
توامان.
خانه ام، هم دریا و هم خشکی دارد
و زنم چشمانی پر شکوه،
به رنگ فندق وحشی.
چون شب فرارسد،دریا
جامه ی سپید و سبز بر تن می کند.
و سپس ماه چون دختری دریا رنگ،
به رویا در می شود.
من نمی خواهم
سیاره ام را عوض کنم.
پابلو نرودا
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر